برگزاری همایش با عنوان انقلابیگری
واحد پژوهش مرکز عالی حوزوی امام جعفر صادق (علیه السلام) شهرستان شاهرود روز سه شنبه 1395/12/17 همایش با عنوان «انقلابیگری» را توسط کارشناس محترم جناب آقای دکتر عباسی برگزار کرد.
در ابتدای این جلسه پاور پوینتی که توسط واحد پژوهش تهیه شده بود برای حضار به نمایش گذاشته شد .
سپس خانم گلپایگانی (معاونت پژوهش مرکز عالی حوزوی امام جعفر صادق (علیه السلام)) سخنران جلسه «جناب آقای دکتر عباسی» را معرفی نموده و از ایشان خواستند تا سخنان خود را در مورد عنوان جلسه آغاز کنند.
دکتر عباسی پس از صلوات بر محمد و آل محمد سخنان خود را با فرمایشات مقام معظم رهبری در 25 اسفند آغاز نموده سپس برداشت سیاستمداران را از واژه انقلابیگری به سه دسته تقسیم کردند.
ایشان در این زمینه فرمودند:
-یک عده انقلابیگری را مختص سال 1357 می دانند.
- عده ی دیگر آن را جزء شعارهایی از قبیل «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» و … می دانند این افراد معتقدند ما محتاج رابطه با کشورهای استکباری جهان هستیم
- نگاه دیگر نگاه مقام معظم رهبری می باشد.
آقای عباسی در ادامه جلسه این سه مفهوم را تشریح نمودند و با گذری بر واقعه عاشورا و بیعت کوفیان با امام حسین (علیه السلام) حوادث آن روزگار با وقایع عصر حاضر مقایسه کردند.
دکتر عباسی فرمودند : مردم باید ولایتمدار باشند و حرف مقام معظم رهبری را بر زمین نگذارند . همه ی مردم می دانند وجود رهبر برای جامعه مهم است ولی آیا تنها مهم دانستن می تواند برای حفظ دین و حکومت کافی باشد؟ مردم کوفه می دانستند امام حسین (علیه السلام) مهم بود به همین خاطر برایش 18000 نامه فرستادند و 18000 نفر با مسلم بن عقیل بیعت نمودند ؛ امّا در آخر شب چه شد ؟ 18000 نفر کنار رفتند و مسلم تنها ماند.
>یا مهم بودن وجود مقام معظم رهبری کافی است؟! نه مهم دانستن کافی نیست بلکه باید مهم بودن را در عمل نشان داد . با تفکر متّکی بر ابزار و بازار غرب و صرف کلاسیک مادی و تکیه بر مظاهر غربی نمی توان رهبر را یاری نمود.
مردم در زمان امام خمینی(رحمةالله علیه) با تکیه بر خدا در طی 4 عملیات ، عراقی ها را تا مرز بیرون بردند .
ایشان برای حفظ اهداف انقلاب پیشنهاد کردند شعارها و سرودهای انقلاب و سخنان رهبر تحلیل شود.
این جلسه با صلواتی بر محمد و آل محمد و پذیرایی از حضار به پایان رسید.
شوخی در اسلام
نیازهای روحی انسان ابعاد مختلفی را دربر می گیرد كه در صورت تامین به موقع و مناسب آنها، زمینه موفقیت انسان در زندگی فردی و اجتماعیش را فراهم می آورد. یكی از این نیازهای غیرقابل انكار، نیاز به شادمانی و نشاط است كه باعث می شود زندگی برای انسان دلچسپ گردیده و با رهایی از مشكلات روحی و روانی، پله های موفقیت را به سرعت طی نماید و لذا كمتر جامعه و ملتى را مى توان یافت كه در ارتباطات اجتماعی آنها، چیزى به نام شوخى و مزاح وجود نداشته باشد.
در حقیقت، می توان راههای متفاوتی برای ایجاد نشاط سراغ گرفت، ولی یكی از راحت ترین و كم هزینه ترین این راهها، شوخی و مزاح است كه اگر در قالب صحیح خود ارائه گردد، می تواند خستگی را از جان و تن انسان خارج نماید. با توجه به كارایی های بسیار مثبت شوخی در زندگی افراد بوده است كه شوخی و مزاح در اسلام جایز دانسته شده و حتی بابی در کتب روایی ما به آن اختصاص یافته است(1) ؛ و علت آن هم می تواند این باشد كه، شوخی یا ریشه در سرور باطنی فرد دارد که می خواهد به جمع منتقل کند، یا اینکه برای تغییر ذائقه جمع صورت می گیرد، تا از حالت جدی خارج شده یا از اندوه و غمی رهایی یابند. بنابر این در این دیدگاه، شوخی را نمی توان از مصادیق لهو و لعب باطل برشمرد، مگر اینکه از حالت اعتدال خارج شود و از هدف حکمیانه ای چون ایجاد شادی و سرور درجمع به ابتذال و غیبت و تمسخر کشیده شود.
یونس شیبانى در روایت زیبایی نقل می كند كه: « حضرت صادق (ع) فرمود: شوخى كردن شما با همدیگر چگونه است؟ عرض كردم: اندك است، فرمود: این گونه نباشید زیرا شوخى از خوش خلقى است، و تو بدان وسیله برادرت را خوشحال و مسرور می كنى، و هر آینه رسول خدا (ص) با كسى شوخى میكرد و میخواست كه او را شاد و مسرور كند.»(2)
و یا در روایت دیگری، حضرت علی(ع) میفرماید: رسول الله (ص) هرگاه مردی از اصحابش را غمگین مییافت، او را با شوخی، خرسند میساخت و میفرمود: خداوند دشمن دارد، كسی را كه به روی برادرش چهره درهم كشد.»(3)
بنابراین در اندیشه دینی شوخی و مزاح تا آنجا پسندیده است كه مانند هر عمل و رفتار اجتماعی دیگر، به دور از افراط و تفریط باشد؛ چرا که افراط در رفتارهای اجتماعی تأثیرات زیانبار و منفی بر شخص و جامعه به جا می گذارد. از این رو خداوند در آیه 75 سوره غافر، سرور به حق و به دور از افراط را امری مقبول و پسندیده معرفی می کند. خداوند در این آیه با مقید کردن «فرح» به «بغیرالحق» بر آن است تا شکل افراطی شادی و سرور را نقد کرده و آن را مطلوب نشمارد؛ چرا که «فرح» و شادمانی گاهی به حق است و مورد ستایش، و گاهی باطل است و مورد سرزنش. (4)
در حدیثی وارد شده است كه « در محضر رسول خدا (ص) گروهى نشسته بودند. مردى از اصحاب برخاست تا بیرون رود، ولى فراموش كرد كفشهاى خود را ببرد. چون به در رسید متوجه شد و بازگشت تا كفشهاى خود را بردارد، ولى یكى از اصحاب كفشهاى او را مخفى كرد. مرد بازگشت و گفت : كفشهاى من كجاست ؟ گفتند: ما كفشهاى تو را ندیدیم .
حضرت متوجه آنان شد و فرمود: چرا مومنى را مى ترسانید؟ عرض كردند: شوخى مى كنیم . حضرت دو یا سه بار سخن خود را تكرار فرمود: « فكیف بروعه المۆ من »: زجر دادن مۆمن چه زشت است!»(5)
بنابراین برخلاف تصور یا القاء آنان كه مىكوشند چهرهاى خشن و عبوس از اسلام ارایه دهند، در فرهنگ دینى مسأله خوشحالى و شادى و خرسندسازى و «ادخال سرور» و شاد كردن دیگران، جزء خصلتهاى مثبت و پسندیده به شمار آمده است و از مزاح و شوخطبعى به عنوان یك خصلت مۆمنانه یاد شده است، چنانكه اولیاى دین و بزرگان مكتب نیز در عمل، این گونه بوده اند.
1.شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه ،قم، انتشارات آل البیت لإحیاء التراث،ج12، ص 112
2.کلینی، كافی،قم ، اسوه، ج2 ، باب الدُّعَابَةِ وَ الضَّحِك حدیث 3
3.شهید ثانی، رسائل، قم، بوستان کتاب، ص 326
4.فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان،قم، موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت (ع)، ج 7-8، ص 828
5.زکی الدین عبدالعظیم منذری، الترغیب و الترهیب ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج 3، ص 484
نقشه ای برای اثبات با عفّت بودن خود
در روزگار قدیم مردی زندگی می کرد که خیلی سختگیر و کوته فکر بود و نسبت به بعضی مسائل خیلی بدبین بود. روزی این مرد ازدواج کرد.
از آنجا که او مردی بدبین و کوته فکر بود. تمام گوشه ها و سوراخهای خانه را مسدود کرد و بر تمام دربهای ورودی و خروجی خانه قفل و مهر زد تا نگاه هیچ نامحرمی به همسر او نیفتد. و قصد تعدی به همسرش را نداشته باشد و اگر همسر او هم قصد انجام کار ناشایستی را کرد توانایی انجام آن را نداشته باشد.
از سوی دیگر هم، همسر خود را در تنگنا قرار داد و بر او سخت گرفت.
زن به او گفت: «چرا بر من تنگ گرفته ای و مرا در خانه زندانی کرده ای زن اگر خائن و بدکار باشد هیچ کس نمی تواند او را نگه دارد و اگر پاک و خویشتندار باشد به جز شوهرش به کس دیگری رغبت نمی کند. دست از این سختگیری بردار و مرا به خدا بسپار که خداوند خود، عفت و دیانت مرا حفظ می کند.»
اما زن هر چقدر این حرفها را برای شوهرش زد، شوهر کمترین توجهی هم به او نکرد بلکه سخت گیریش را نسبت به او بیشتر هم نمود.
بنابراین زن تصمیم گرفت که دلیلی برای گفته خود بیاورد و نقشه ای کشید.
پیرزنی در همسایگی آنها زندگی می کرد. روزی آن پیر زن را دعوت کرد و بوسیله او برای جوان همسایه پیغام فرستاد که: «مدتی است که عاشق تو هستم و عشق تو طاقتم را طاق کرده و مرا بی قرار نموده است.»
پیرزن پیغام زن را به جوان رسانید.
جوان که وصف زیبائی او را شنیده بود با خوشحالی تمام پیغام داد که: «آن کیست که جمال تو را به جان و دل نخرد و سر و زر فدای تو نکند. اما شوهر تو خیلی غیرتمند است. چگونه می شود به خدمت تو رسید.؟»
زن گفت: «این کار آسان است اگر مرا میخواهی، باید در شهر شایع کنی که می خواهی به سفر بروی. آنگاه صندوق بزرگی بسازی و به شوهر من بگویی که چون اعتماد به دیگران نداری قصد داری که صندوقت را نزد او به امانت بگذاری. سپس با شوهر من خداحافظی کنی و بگویی که غلامت صندوق را خواهد آورد.
وقتی به خانه رفتی وارد صندوق شو و هنگامی که غلامت صندوق را آورد و شوهرم از خانه خارج شد تو از صندوق بیرون می آیی و به وصال یکدیگر نائل می شویم.
جوان این نظر را پسندید و مشغول آماده کردن مقدمات آن شد و تمام کارهایی را که گفته شد انجام داد.
وقتی غلام، صندوق را در خانه خواجه آورد زن جلو آمد و گفت: «ای خواجه! این چیست؟
شوهر جواب داد: «یکی از دوستان من به سفر رفت و از من درخواست کرد که این صندوق، بطور امانت نزد من باشد.»
زن گفت:«می دانی که داخل آن چیست؟»
مرد پاسخ داد: «نه.»
زن گفت: «این عاقلانه نیست که صندوقی در بسته را به خانه بیاوری و ندانی که داخل آن چیست. اگر فردا صاحب آن ادعا کند که این صندوق حاوی پول نقد و جواهرات بوده است و تو آن را برداشته ای چه جوابی خواهی داد؟
حتی اگر نزد قاضی بروی و بی گناهیت ثابت شود اختلافی ایجاد شده و بدنامی بوجود آمده است. اگر یک نفر تو را راستگو بداند ده نفر تو را دروغگو می دانند.
بهتر است که یک شخصی را که مورد اعتماد او بوده بیاوری و در حضور او درب صندوق را بگشایی. بعد هم محتویات آن را یکی یکی جدا کنی و بشماری و بعد امانت را قبول کنی.»
مرد این سخن را پسندید و از غلام آن جوان خواست که در صندوق را باز کند.
غلام نمی دانست که اربابش داخل صندوق است. به ناچار درب صندوق را باز کرد.
وقتی صندوق باز شد جوان در حالی که از شدت شرم و خجالت قادر به سخن گفتن نبود، بیرون آمد.
شوهر از دیدن این صحنه خیلی تعجب کرد.
زن گفت: «ای خواجه! این جوان گناهی ندارد. همه کارها را من کرده ام. من بارها به تو گفتم که زن را به هیچ وجه نمی توان نگه داشت ولی تو باور نکردی. هدف من از این کار این بود که عفت و پاکدامنی خود را به تو ثابت کنم.
اگر من قصد شر و فسادی داشتم تو را به گشودن صندوق تشویق نمی کردم در حالی که تو با دست خودت معشوق را به خانه آورده بودی. اکنون مرا به خود واگذار و از سختگیری دست بردارد.»(1)
1.http://rasekhoon.net
حضور شيطان در هنگام احتضار
از جمله کساني که هنگام مرگ نزد محتضر حاضر مي شود،شيطان است. او براي گرفتن و فريفتن ايمان مؤمن حضور مي يابد.
در روايتي صفوان بن مهران از امام صادق عليه السلام نقل می کند که فرمودند: هنگامي که مرگ يکي از دوستان ما فرارسد، شيطان از جانب راست و چپ او مي آيد (و او را احاطه ميکند) تا از ايمان و اعتقادی که دارد، بازش دارد (و نگذارد با ايمان از دنيا برود) ولي خداوند مانع او مي شود و به همين دليل می فرمايد:
يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت في الحياه الدنيا و في الآخره؛ ۱
خداوند مؤمنان را با گفتار ثابت و استوار (عقيده صحيح و محکم) در حيات دنيا و آخرت پا برجا و ثابت مي دارد.
1.معرفت فلسفی،موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (رحمه الله علیه)، ج 29، ص 7
عاقبت به خیری
كتب الصادق إلى بعض الناس :
إن اردت أن يختم بخير عملك حتى تقبض وأنت في أفضل الاعمال ،
فعظم لله حقه :
أن تبذل نعماءه في معاصيه ،
وأن تغتر بحلمه عنك ،
وأكرم كل من وجدته يذكرنا أو ينتحل مودتنا ،
ثم ليس عليك ،
صادقا كان أو كاذبا ،
إنما لك نيتك وعليه كذبه
امام جعفر صادق علیه السّلام به مردی نوشتند:
اگر می خواهی کارهایت به نیکی انجام گیرد و پایان عمر و زندگیات خیر باشد؛
تا هنگام مرگ، حق خدا را مراعات کن،
نعمت های خداوند را، در راه معصیت خرج نکن.
به بردباری و حلم خداوند، مغرور نباش،
و به آن که یاد ما میکند یا مدعی مودت و دوستی ما میشود، نیکی نما، لازم نیست بدانی او راست می گوید یا دروغ، تو طبق نیت خود کار کن و او را به دروغش واگذار.
یکدیگر را در یابید
یکدیگر را در یابید
زن ها به دنبال مرد کاملند و مردها به دنبال زن کامل… در حالی که نمی دانند خداوند آن ها را برای کامل کردن یکدیگر آفریده است.