اجرك الله يا صاحب الزمان
اي داغدار اصلي اين روضه ها بيا….
هر دو بدانيم
وقتي هميشه به ايرادهاي همسرتون فكر كنيد روز به روز از او دور مي شويد،
اما اگه هميشه به نقاط مثبت او بيانديشيد آن وقت هر روز بيشتر از ديروز برايتان عزيز ميشود.
صبح در كوچه ي ما
منتظر خنده ي توست…
وقت آن است كه خورشيد مجدد باشي…
يك نسخه از سعادتمندي
زيارت امام حسين عليه السلام را رها نكن و دوستان خود را هم به آن سفارش كن ، كه در اين صورت خداوند عمرت را طولاني و روزيت را زياد ميكند و زندگي ات را همراه با سعادت مي كند و جز سعادتمند نميميري و نام تو را در شمار سعادتمندان ثبت ميكند.
امام صادق (ع)
منبع: كامل الزيارات ص 152
زندگي به سبك شهدا
بهش گفتيم :نميخواي زن بگيري؟
گفت:چرا نميخوام!
فكر نميكردم به اين راحتي قبول كنه ازدواج كنه.!
مادرم گفت:خب ننه.. كيو ميخواي؟..بگو تا واست بگيرمش…
من يه زن ميخوام كه بتونه پشت ماشين باهام زندگي كنه…
وااا… اين ديگه چه صيغه اي…!!!
آخه كدوم دختري حاضره همچين زندگي داشته باشه؟!
گفت: اگه ميخواي من زن بگيرم ، شرطش همينه …زني ميخوام كه شريك و همدم زندگيم باشه…هر جا ميرم دنبالم بياد…حرفش يك كلام بود.
بعد مدتي از پاوه برگشت …
كسي رو كه دنبالش بودي پيدا كردم…برام ازش خواستگاري ميكنين يا نه؟
بهش گفتم: به همين سادگي؟!!!!
نه همچين ساده هم نبود…
بيچارم كرد تا بعله رو گفت..
با تعجب گفتم : يعني قبول كرد كه پشت ماشين باهات زندگي كنه؟!!
خنديد و گفت: چند بار ازش خواستگاري كرده بود…اما هربار جواب رد شنيده بود…
عروس خانوم نيت ،چله روزه و دعاي توسل كرده بود…
با خودش عهد كرده بود كه بعد از چله به اولين خواستگار جواب مثبت بده…
درست در شب چهلم بوده ابراهيم ازش خواستگاري كرده بود و بعله رو گرفته بود…
(محمد ابراهيم همت، منبع:براي خدا مخلص بود)
جواب يك شبهه
شبهه مي كنند: حجاب خوبه ! ولي حجاب اجباري بده!؟
اختياري كنيد هركس خواست بگذارد هركس نخواست نگذارد؟!!!
جواب
آيا موافقيد :
كمربند ايمني را هم اختياري كنيم؟!
مدرسه رفتن و سواد راهم اختياري كنيم؟!
درب ساختمان براي خانه ها را هم اختياري كنيم؟!
حمام رفتن را چطور آن هم اختياري كنيم؟!
سيگار نكشيدن بچه ها را هم اختياري كنيم؟!
بدهيم دستشان بگوييم آزادي بكش يا نكش!!!!
اگر قرار باشد همه قوانين و رسوم مثبت وسازنده و سالم يك دين يا يك كشور ، اختياري شوند ديگر چيزي از آن جامعه باقي نمي ماند…
حجاب هم حكم دين ماست، هم سنبل فرهنگ اصيل ايراني و نشانه نجابت زنان مان، هم حكم عقل و به نفع ما
حفظ زيبايي من زن و سلامت شوهر تو.
حجاب فقط چادر نيست…
حجاب يعني پوشاندن مو و بدن با هر مدل از لباس بدون تبرج و خودنمايي.
حجاب اجباري نيست . حجاب قانون اخلاق است.
زيبايي مردانه
سلامت پوست صورت مردان با ريش
جلوگيري از 90تا 95درصد اشعه هاي فرا بنفش .
محافظي در برابر باد و هواي سرد
با ريش چهره مردان ديرتر پير مي شود
خدايا دوستت دارم
لذت آنچه را كه امروز داري
با آرزوي آنچه نداري
خراب نكن
روزهايي كه ميروند ديگر باز نمي گردند….
كريم اهل بيت
هر كس كه بركريم پناهنده ميشود دلمرده هم اگر برسد زنده ميشود
آنقدر ميدهند كه شرمنده ميشود آيا به روز حشر سرافكنده ميشود؟
والله اعتقاد من اين است تا ابد زين خانه نااميد گدايي نميرود
امشب حسن حسن نكنم شب نميشود بي يا حسن تجلي يا رب نميشود
آتش زده هواي وصالت به جان من يا ايها الكريم و يا ايهاالحسن
سالگرد پنجمين شهيد محراب
عطاالله اشرفی اصفهانی در سال ۱۲۸۱ هجری شمسی در شهرستان خمینیشهر استان اصفهان در خانوادهای روحانی متولد شد. تحصیلات ابتدایی مقدماتی را در خمینیشهر گذراند و در ۱۲ سالگی جهت ادامه تحصیل راهی اصفهان شد و طی حدود ده سال از کلاس درس چهرههایی چون آیتالله سیدمهدی درچهای، آیتالله سیدمحمد نجفآبادی، مرحوم فشارکی و مرحوم مدرس استفاده کرد.
مشقات تحصیل
شهید اشرفی، در مورد این سختیها و مشقتهای دوران تحصیل میگفت: «دوشنبه خوراکم تمام میشد، سه شنبه دو ریال پولم را خرج میکردم، چهارشنبه را که آخرین روز تحصیل بود بدون پول و غذا میگذراندم.
من به نحوی درس خواندهام که در این زمان احدی حاضر نیست حتی یک صدم آن را هم تحمل کند. از ابتدای شروع به تحصیل تا پایان تحصیلات سطح فقه و اصول، من حتی یک کتاب ملکی از خودم نداشتم. تمام کتابهایی که در اختیارم بود وقفی بود.
زمانی در حجرهای با سه نفر دیگر در مدرسه نوریه اصفهان زندگی میکردیم. بسیاری از روزها چیزی در خانه نداشتیم. برای مطالعه در شب از نور چراغ نفتی توالتهای مدرسه استفاده میکردم. در روزهای جمعه به یکی از مساجد دورافتاده اصفهان میرفتم و از صبح تا عصر در آن مسجد درسهای یک هفته را دوره میکردم. در مدت دوازده ساعتی که یکسره آن جا مطالعه میکردم غذای من فقط مقداری دانه ذرت برشته بود. چیز دیگری نداشتم.» مدت بیست سال متوالی از عمر خود را بطور مجرد در همین حجره گذراند. در تمام طول مدت بیست و سه ساله اقامت در قم تنها سه یا چهار ماه با خانواده بود و بقیه این سنوات را تنها و مجرد به سرآورد . علت تنهایی ایشان در این مدت طولانی، تنگدستی و فشار زندگی بود که حتی توانایی اجاره کردن یک اتاق را نداشت. زیرا ورود او به قم در زمان حیات مرحوم آیه الله حائری مؤسس حوزه علمیه قم بود و ایشان به طلاب جدیدالورود شهریه نمی دادند یعنی اوضاع طوری نبود که بتوانند بدهند.
اجازه اجتهاد از آیت الله خوانساری
شهید اشرفی اصفهانی در تمامی 35 سال تحصیل، در محضر مراجع بزرگ تقلید همانند آیت الله حائری یزدی و آیت الله بروجردی و علمایی چون آیت الله سید محمد حجت، آیت الله سید محمد تقی خوانساری و سید صدرالدین صدر، به کسب علوم اسلامی پرداخت و در سن 40 سالگی به اجتهاد نائل آمد. شهید اجازه اجتهاد خود را از مرحوم آیت الله سید محمد تقی خوانساری در سال 1362 قمری (1322 شمسی) دریافت کرد.
دعوت به تقلید از امام (س) در غرب کشور
آیت اللّه اشرفی اصفهانی، پس از رحلت آیت اللّه بروجردی در سال 1340 شمسی، اهالی غرب کشور را به تقلید از امام خمینی (ره) تشویق کرد.
وی از آن ایام چنین یاد میکرد: «اینجانب بر حسب تشخیص خود و تفحّصی هم که از شخصیتهای بزرگ علمی نجف اشرف و حوزه علمیه قم نمودم، حضرت امام خمینی (ره) را شایسته برای مقام مقدس مرجعیت معرفی نمودم و عامه مردم را در امر تقلید به سوی ایشان سوق دادم که این موضوع، با مخالفت و کارشکنی بعضیها رو به رو شد و همچنین تهدید ساواک به تبعید بنده را در پی داشت.»
عشق به زیارت عاشورا
از اعمال بسیار مهم شهید محراب خواندن زیارت عاشورای امام حسین(ع) بود که هیچ گاه تعطیل نکردند و بطوری که خودشان می فرمودند قبل از سنین بیست سالگی نیز زیارت عاشورا می خواندند و تا روز شهادت یک روز هم تعطیل نکردند زائد بر شصت سال.
دیگر زیارت جامعه کبیره بود که از حفظ بودند و در اعتاب مقدسه و زیارت مشهد مقدس همیشه این زیارت همچنین زیارت امین الله را می خواندند.
دعای کمیل را نیز از حفظ می خواندند و چندین سال در ایامی که اصفهان بودند،همچنین تا چندین سال قبل در باختران در مسجد مرحوم آیه الله بروجردی می خواندند و تا زنده بودند دعای کمیل ایشان تعطیل نشد - و بقدری با معنویت و با حال می خواندند که مرحوم آیه الله بروجردی با توجه به آن و … مدت سه سال نگذاشتند ایشان از باختران خارج شود.
تألیفات
آثار علمی و کتب آیت الله اشرفی اصفهانی عبارتند از:
البیان، در موضوع علوم قرآن، به زبان فارسی
تفسیر قرآن، خلاصهای از تفاسیر شیعه و سنی
مجمع الشتات، در اصول دین و عقاید و کلام، به زبان عربی در چهار جلد
مجموعهای پیرامون حروف مقطعه قرآن، به زبان فارسی
کتابی در موضوع غیبت حضرت امام زمان (عج)
امامت جمعه کرمانشاه و ماجرای محافظ ها
در اوایل پیروزی انقلاب، علمای کرمانشاه با نوشتن طوماری، از رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی (ره)، خواستند که آیت اللّه اشرفی را به امامت جمعه آن شهر تعیین کنند. امام خمینی (ره) نیز در 14 مهر 1358، طی حکمی آیت الله عطاء الله اشرفی اصفهانی را به سمت امام جمعه کرمانشاه منصوب کردند.
در حکم امام خمینی (ره) خطاب به آیت الله اشرفی اصفهانی اینطور آمده بود: «طوماری به امضای آقایان محترم علمای اعلام کرمانشاه واصل گردید که درخواست نموده بودند جنابعالی فریضه نماز جمعه را در آن شهر اقامه فرمایید؛ و با توجه به وضع زمان و احتیاج مسلمانان به اینگونه اجتماعات مذهبی، مناسب است دعوت آقایان محترم را بپذیرید.»
از آغاز اقامه نماز جمعه تا مدت دو سال شهید محراب همیشه با تاکسی و بدون محافظ به محل نماز جمعه می رفتند و گاه باید دقایقی منتظر وسیله نقلیه می شدند. بعد تا چندی یکی از همسایگان منزل ایشان را می بردند. سپس پیکان کهنه ای توسط استانداری باختران در اختیارشان قرار داده شد که اکثر اوقات خراب بود و بالاخره با توجه به مسائل امنیتی و تهدید شدن شخصیتها یک پیکان جدید و دو پاسدار در اختیار ایشان قرار گرفت. پس از جریان هفتم تیرماه و شهادت هفتاد و دو تن و ترور اولین شهید محراب آیه الله مدنی و تجربه ای که مسؤولین از این ترور به دست آوردند یک وسیله نقلیه نیز از شهربانی باختران در اختیار ایشان گذاشته شد و پس از شهادت دومین شهید محراب دو تن دیگر از پاسداران به محافظین ایشان اضافه گشت و بالاخره بعد از ترور سومین شهید محراب حضرت آیه الله صدوقی و توجه و عنایت و سفارش شخص امام مبنی بر امنیت و حفاظت از ایشان در این اواخر حدود سه ماه بود که یک اتومبیل زرهی به ایشان اختصاص یافت که شهید محراب از سوار شدن در این اتومبیل اکراه داشتند ولی برادران پاسدار به اجبار ایشان را در آن اتومبیل سوار می کردند.
شهید محراب از این مسائل رنج می برد و کرارأ آرزو می کرد ای کاش مانند گذشته با تاکسی به نماز جمعه می رفت. از این که چند نفر به عنوان محافظ گرد ایشان بودند ناراحت بود و اکثر مواقع با محافظین مشاجره می فرمود و اظهار می داشت (چرا مردم را اذیت می کنید و چرا از آنها مزاحمت می کنید. بگذارید با من ملاقات کنند) و آنها هم چون وظیفه داشتند ناچار از مراجعین ناشناخته جلوگیری می کردند.
پیررزمنده جبهه ها
شهید محراب، دائماً با حضور در جبههها به دیدار رزمندگان میشتافت و مقید بود که برای آنان سخنرانی کند؛ و با یکایک رزمندگان مصافحه میکرد و با آنان به گفتگو مینشست و میفرمود: “وقتی به جبهه میروم تا مدتی روحیهام قوی میشود.”
علیرغم کهولت سن مسافتهای طولانی و راههای صعبالعبور را به عشق دیدار دلاور مردان جبهه توحید، با وسایل نقلیه نظامی در شرایط دشوار میپیمود. بارها در جبهههای ایلام، قصر شیرین و پادگان ابوذر، گیلان غرب، نوسود، بستان، آبادان، خرمشهر، سومار حضور یافت و با سخنرانیهای دلنشین، به سپاهان اسلام روحیه بخشید. پس از آزادی قصر شیرین به آن شهر سفر کرد و با خواندن دو رکعت نماز شکر در مسجد این شهر، سپاسگزاری خود را به درگاه خداوند به جای آورد.
هنگام آغاز عملیات فتح المبین در دوم فروردین 1361، در قرارگاه حضور یافت و پیشنهاد کرد عملیات به نام حضرت زهرا سلام الله علیها نامگذاری شود.
در دومین سفر خود به خوزستان پس از آزادی خرمشهر، عازم اهواز شد و مردم این شهر نماز شکر را به امامت ایشان به جای آوردند. بعدازظهر همان روز علیرغم مخالفت فرماندهان، وی و امام جمعه اهواز عازم منطقه خرمشهر شدند و پس از ورود به شهر، در مسجد جامع در جمع رزمندگان حضور یافتند. ایشان در آن جمع گفت: «امروز یکی از روزهای مهم اسلامی و یوم الله است و از جمله آرزوهای من فتح خرمشهر بود که بحمدالله من زنده ماندم و این روز را دیدم.»
شهادت در محراب
آیتالله اشرفی اصفهانی سرانجام در ساعت ۱۲:۱۵ ظهر ۲۳ مهرماه ۱۳۶۱ پس از ۸۰ سال زندگی پر فراز و نشیب که بخش عمدهای از آن به تحصیل و تدریس در حوزه و مبارزات انقلابی گذشت، در حالی که مهیای اقامه نماز بود توسط فردی بنام محمدحسین خداکرمی با نارنجک مورد حمله قرار گرفت و به شهادت رسید. بعدها نشریه مجاهد ارگان سازمان مجاهدین خلق (منافقین) با برعهده گرفتن این عملیات تروریستی، خداکرمی را به عنوان یکی از عوامل خود معرفی کرد.
روضه مصائب شام
اصلا رقيه نه، به خدا دختر خودت
يك شب ميان كوچه بماند چه ميكني؟
در بين ازدحام و شلوغي بترسد و
يك تن به او كمك نرساند چه ميكني؟
اصلا خيال كن كسي دختر تورا
در بين جمعيت بكشاند چه ميكني؟
يا كه خدا نكرده كسي روي صورتش
سيلي محكمي بنشاند چه ميكني ؟
يا فرض كن كه دخترتو جاي بازي اش
هر شب دعاي مرگ بخواند چه مي كني؟
اصلا كسي بيايد و با تازيانه اش
خاك از لباس او بتكاند چه ميكني؟