صبح بخير
صبح به ما مي آموزد كه باور داشته باشيم روشنايي با تاريكي معنا ميابد
و خوشبختي با عبور از سختي ها زيباست……
صبحتون بخير
ر
دوستي
امروز ااگر كسي گره اي داردتو گره اش را مي داني سكوت نكن اگر دستت به جايي مي رسد كاري كن معجزه زندگي ديگران باش بي شك فرد ديگري معجزه زندگي تو خواهد بود
شهيد
باباي شهيد محمد حسين حداديان ما هر سال روز شهادت نذري مي داديم امسال نذرمان قبول شد
صفحات: 1· 2
شهدا
به فكر شهدا مردن نباش به فكر مثل شهدا زندگي كردن باش
شهدا
اسفند ماه عجيبي است شهادت حميد باكري شيش خرازي هشتم حاج اميني دهم رحيمي هيجدهم برونسي بيست و سوم كريمي بيست چهارم مهدي باكري بيست و بنجم
باران
ببار باران تو هي مي باري تا ما شسته شويم
ذكر شريف يا فاطمه
حضرت آيت الله شبيري زنجاني (دام ظله)در كتاب جرعه اي از دريا حكايات عجيبي از اثر ذكر يافاطمه(س) جهت گشودن درهاي بسته شده نقل ميكند كه به شرح ذيل مي باشد:
* براي سيد مرتضي كشميري مهمان مي آيد و لازم بود داخل حجره شود ولي در حجره قفل بود و كليد نيز همراه نداشت . ايشان ميگويد : معروف است كه اگر كسي نام مادر حضرت موسي را ببرد، قفل بسته باز ميشود . مادر من كه از مادر حضرت موسي كمتر نيست!سپس ايشان يا فاطمه ميگويد و در باز ميشود.
*من خودم يك بار پشت در قرار گرفتم ،كسي در منزل نبود و قرار بود مهمان بيايد و اسباب شرمندگي ميشد. من يا فاطمه گفتم در باز شد!
* برادر بزرگم حاج آقا ابراهيم ميگفت :كليد در خانه شكسته بود ودر باز نميشد ،يك ربع ساعت هرچه تلاش كردم در باز نشد به ياد ماجراي سيد مرتضي افتادم و گفتم يا فاطمه ودر را هل دادم ، در باز شد.
* مرحوم حاج سيد مهدي روحاني به منزل آقاي احمد ميانجي رفته بود > كليد كمدي كه در آن وسايل پذيرايي قرار داشت ، گم شده بود .
آقاي روحاني گفت : يا فاطمه بنت محمد ودر را فشار داد ، در باز شد.
چقدر درد دارد اين تك بيت
ديشب حسن دست به مويم كشيد و گفت
زينب بخواب ، مادرمان خوب مي شود
روضه مادر
رسيد روضه به اينجا كه مادر افتاد و
ميان آن همه نامرد آخر افتاد و
دري كه سوخته از ازدحام كنده شد و
به روي قامت زهراي اطهر افتاد و
هجوم و كوچه ي باريك و آن همه نامرد
مسير رفتنشان بر همان در افتاد و
كشان كشان ز در خانه مرتضي مي رفت
و چشم فاطمه بر چشم حيدر افتاد و
رسيد بعد مغيره ، غلاف را برداشت
ميان كوچه به دنبال مادر افتاد و
ميان بستر خون داشت دست و پا ميزد
ميان كوچه فقط فضه را صدا مي زد
تمامي بدنش غرق رد پا شده بود
گلي زغنچه و غنچه ز گل جدا شده بود
چه كرد ميخ در آنجا ،چگونه سينه شكست
تمام سينه ي مادر پر از صدا شده بود.