روضه مادر
30 بهمن 1396
رسيد روضه به اينجا كه مادر افتاد و
ميان آن همه نامرد آخر افتاد و
دري كه سوخته از ازدحام كنده شد و
به روي قامت زهراي اطهر افتاد و
هجوم و كوچه ي باريك و آن همه نامرد
مسير رفتنشان بر همان در افتاد و
كشان كشان ز در خانه مرتضي مي رفت
و چشم فاطمه بر چشم حيدر افتاد و
رسيد بعد مغيره ، غلاف را برداشت
ميان كوچه به دنبال مادر افتاد و
ميان بستر خون داشت دست و پا ميزد
ميان كوچه فقط فضه را صدا مي زد
تمامي بدنش غرق رد پا شده بود
گلي زغنچه و غنچه ز گل جدا شده بود
چه كرد ميخ در آنجا ،چگونه سينه شكست
تمام سينه ي مادر پر از صدا شده بود.