يك فنجان تفكر
تو خود حديث مفصل بخوان از اين…..
پندانه
مردي از خانه اي كه در آن سكونت داشت زياد راضي نبود ، بنابراين نزد دوستش دريك بنگاه املاك رفت و از او خواست كمكش كند تا خانه اش را بفروشد
دوستش به خانه مرد آمد و بر مبناي مشاهداتش يك آگهي نوشت و آنرا براي صاحبخانه خواند:
(( خانه اي زيبا كه در باغي بزرگ و آرام قرار گرفته ، بام سه گوش ، تراس بزرگ مشرف به كوهستان ،اتاقهاي دلبلز و پذيرايي و ناهار خوري وسيع، كاملا دلخواه براي خانواده هاي بچه دار))
صاحب خانه گفت : دوباره بخوان !مرد اطاعت كرد و متن آگهي را دوباره خواند و صاحب خانه گفت: اين خانه فروشي نيست!!!!
در تمام مدت عمرم ميخواستم جايي داشته باشم مثل اين خانه اي كه تو تعريفش را كردي، ولي تا وقتي كه نوشته هايت را نخوانده بودي نميدانستم كه چنين جايي دارم…..
خيلي وقتها نعمت هايي را كه در اختيار داريم نميبينيم چون به بودن با آنها عادت كرده ايم….
صبح بخير
صبح به ما مي آموزد كه باور داشته باشيم روشنايي با تاريكي معنا ميابد
و خوشبختي با عبور از سختي ها زيباست……
صبحتون بخير
ر
چقدر درد دارد اين تك بيت
ديشب حسن دست به مويم كشيد و گفت
زينب بخواب ، مادرمان خوب مي شود
القصه
القصه حديث مطلق از من بشنو
هر چيز كه در جستن آني، آني
سانچي
يه وقتايي براي پرواز كردن فقط انگار حق داري بسوزي
لبخند
ترو خدا تلگرام و وصل كنيد
چندروزه خانومم سرشواز تو گوشي در آورده هي نگاه ميكنه اينور ميگه خونه نقاشي ميخواد
هي نگاه ميكنه اونور ميگه مبلها را عوض كن
امروز برگشته ميگه چراواسه من طلا نميگيري
كريم اهل بيت
تمام تيرها برپيكرش خورد
يكي از تيرها برحنجرش خورد
يكي برسينه و بازو و پهلو
تمامش را به عشق مادرش خورد
سكوت و سكوت
تلنگر
يكي هم هست در درون تك تك ما كه حوصله آدم متفاوت را ندارد ،يكي كه اگر خسته ايم ديگري را الكي خوش و اگر
سكولاريم ديگري را متعصب و اگر نماز خوانيم ديگري را بي ايمان و اگر درس خوانده ايم ديگري را بي سواد و اگر
امروزي هستيم ديگري را عقب افتاده و اگر دلبسته سنتها هستيم ديگري لا ابالي واگر سياسي هستيم ديگري را بي
تفاوت و اگر بي تفاوتيم ديگري را تند رو و اگر فعاليم وعصباني ديگري را مزدور و اگر تنهاييم ديگري را بي عاطفه و اگر
دوتا كتاب خوانده ايم ديگري را خام و اگر به جايي نرسيم ديگري را مقصر مي داند.
يكي را داريم درونمان كه در قضاوت ديگري درنگ نمي كند.