پندانه
14 اسفند 1396
مردي از خانه اي كه در آن سكونت داشت زياد راضي نبود ، بنابراين نزد دوستش دريك بنگاه املاك رفت و از او خواست كمكش كند تا خانه اش را بفروشد
دوستش به خانه مرد آمد و بر مبناي مشاهداتش يك آگهي نوشت و آنرا براي صاحبخانه خواند:
(( خانه اي زيبا كه در باغي بزرگ و آرام قرار گرفته ، بام سه گوش ، تراس بزرگ مشرف به كوهستان ،اتاقهاي دلبلز و پذيرايي و ناهار خوري وسيع، كاملا دلخواه براي خانواده هاي بچه دار))
صاحب خانه گفت : دوباره بخوان !مرد اطاعت كرد و متن آگهي را دوباره خواند و صاحب خانه گفت: اين خانه فروشي نيست!!!!
در تمام مدت عمرم ميخواستم جايي داشته باشم مثل اين خانه اي كه تو تعريفش را كردي، ولي تا وقتي كه نوشته هايت را نخوانده بودي نميدانستم كه چنين جايي دارم…..
خيلي وقتها نعمت هايي را كه در اختيار داريم نميبينيم چون به بودن با آنها عادت كرده ايم….