اعتقاد عميق
10 مهر 1396
سر مارا بريده ميخواهند،خواب ابن زياد ميبينم شهرتاشهر ،كوچه تا كوچه،شمرهارا زياد ميبينم
يك گلوي بريده حرفش را ،به جهان با نگاه ميگويد به علي گاهي آدم از غربت ،درد خود را به چاه ميگويد
فكر كن ظهر ظهر عاشوراست،دربزنگاه بدترين تهديد جداً از ما كداميك آن روز،در كنار حسين ميجنگيد؟
دركنار حسين جنگيدن ،غيرت و زخم تيغ مي خواهد انتخاب چنين سرانجامي ،اعتقاد عميق مي خواهد
دركنارحسين ميجنگي،در نهايت شهيد خواهي شد خون بناي حكومتت باشد،وقت بيعت،يزيد خواهي شد