نزدیکی به شیطان به جای نزدیکی به خدا
نازنین-م خانم جوانی است که از حدود 6 سال پیش با عرفان حلقه آشنا شده و به همراه خانوادهاش در کلاسهای آن شرکت کرده و متاسفانه دچار آسیب های روحی شدید شده است. متن گفتوگوی این فرد را در ذیل میخوانید.
* چگونه با عرفان حلقه آشنا شده و وارد کلاس های آن شدید؟
حدود 6-5 سال قبل بود که کل خانوادهام از طریق یکی از افراد فامیل که خودش در حلقه شرکت میکرد، با این کلاسها آشنا شدیم؛ خود طاهری هم، آن زمان آزاد بود و کلاس برگزار میکرد. سخنی از غیرقانونی بودن کلاسها هم نبود. اوایل کار بود و من در این کلاسها به همراه یکی از دختران فامیل که مادرشان هم بودند، شرکت میکردم؛ به منزل ما آمدند و به ما ارتباط دادند؛ به ما گفته میشد که چشمها را ببندید و ارتباط بگیرید؛ همه از جمله من و پدرم و مادرم می نشستیم؛ برادرم آن زمان نبود.
* این ارتباط گیری چگونه بود و آسیب هایی که متحمل شدید از چه زمانی آغاز شد؟
ارتباطگیری به این صورت بود که به ما میگفتند که چشم ها را ببندید؛ این ارتباط از سمت خدا است، اینکه حلقه رحمانیت عام الهی است و از این قبیل حرف ها؛ یک سری توضیحات مختصری داده می شد و گفته می شد که با این بستن چشم و ارتباط گرفتن حالتان بهتر میشود؛ در همان اولین ارتباط من و پدرم یک سری بهم ریختگیهایی داشتیم.
به پدرم حالات عجیبی دست میداد، مثلا تکان میخورد یا یکسری صداهایی از خود بروز می داد که ارتباط دهنده ادعا میکرد اینها برونریزی است یعنی موجودات غیر ارگانیک و جن و روح و کالبد ذهنی دارد از بدن شما خارج میشود؛ ما هم به قدری تحت تاثیر حرفها و فن بیان طرف قرار گرفته بودیم که فکر میکردیم راست می گوید.
* وقتی این علائم را دیدید به این رفتارها مشکوک نشدید تا از کلاس های حلقه جدا شوید؟
من خودم تصور میکنم که در اولین ارتباط که به طرف می دهند در حلقه اول که “حلقه درمان” به آن گفته می شود فرد را مسخ می کنند؛ بعد از این هر چیزی که به فرد گفته شود فرد آن را قبول می کند؛ چشم بسته و بدون در نظر گرفتن عقل و منطق آن را می پذیرد.
یعنی اصلا طرف فکر نمیکند که این حرف ها با اعتقادات و دین ما سازگاری دارد یا نه؟
ما با این کلاس ها آشنا شدیم و با مباحث نظری آن ها آشنا نبودیم؛ در اولین برخورد به ما ارتباط عملی دادند؛ آن زمان، من سال دوم دانشگاه بودم به طوری از این ارتباطات آسیب دیدم که بعد از آن شب ها اصلا نمی توانستم بخوابم؛ شب تا صبح بیدار بودم و حالم خیلی بد می شد؛ در اولین ارتباطم وقتی رفتارهای ترسناک پدرم را می دیدم و به ما می گفتند که این ها جن و غول است که از بدنش خارج می شود، خیلی می ترسیدم.
به ما گفتند که تابلوی “وان یکاد…"، “آیت الکرسی” و… نباید در منزل باشد
ادامه دارد…