شكر نعمت
وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَي الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأي بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَريضٍ1
و هرگاه ما بر آدمي فضل و نعمتي كرامت مي كنيم
روي مي گرداند و از شكر خدا با رعونت دوري مي جويد
و چون او را شر و بلايي در رسد آنگاه زبان به دعا مي گشايد و به تفصيل عرض حاجت مي كند.
حكايت شيريني است از عطار درباره ي رابعه كه شخصي پيش رابعه آمد در حالي كه سرش را دستمال بسته بود رابعه گفت اين براي چيست ؟ گفت نشان آن است كه از سردرد رنج مي برم رابعه گفت آيا آن زمان كه سردرد نداشتي و سلامت و خوش بودي هيچ علامتي با خود حمل مي كردي كه من شاد و سلامتم؟2
1.سوره فصلت، آيه 51
2. 365 روز در صحبت قرآن، حسين محي الدين الهي قمشه اي ، ص 662
اثبات معاد در قالب داستان
قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّة وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْق عَلِیمٌ
دو كرم ابريشم بر برگي با هم ديدار كردند و دوست شدند يكي را دلي گشاد و روحي اميدوار بود و آن ديگري دلي تنگ و روحي پر آژنگ داشت آن دو تمامي طول تابستان با هم جدال كردند و گرد و خاكي برانگيختند كه آيا ما را پس از مرگ زندگي تازه اي خواهند بخشيد يا نوميد و محروم رها خواهند كرد؟ كرم نخستين از حيات جاودان مي گفت و اميدهاي خود را بر مي شمرد كه ما را بي گمان آفريدگاري است كه به ما عنايت دارد و ديگري مي گفت ما را كه اين چنين حقير و ضعيف بر زمين مي خزيم كدام بال خواهد بود كه در فضاي جاودانگي پرواز كنيم يا حتي بر دروازه ي طلايي آن بگذريم چون پاييز در رسيد آن زشت رويان خود را براي مرگ آماده كردند . هريك براي خود كفني تنيدند و خود را در آن پيچيدند و گرد خويش تابوتي از پيله ساختند و سراسر زمستان چون مردگان به گوشه اي افتادند.
اينك بنگريد كه چه پيش آمد :
الهه ي بهار با تمامي عشق و طراوتش از راه رسيد و نوشدارويي شيرين كه از اقليم برين آورده بود بر دشت و صحرا فشاند پيله ي كرمان شكست و دو پروانه از آن تابوت ها بال گرفتند و بر گرد آن الهه چرخ زدند
و اين واقعه خوش نشاني است از حيات ابد و جاودانگي .
زنده شدند بار دگر كشتگان دي/ تا منكر قيامت بي اعتبار شد.
365 روز در صحبت قرآن ، حسين محي الدين الهي قمشه اي،ص 636
داستان کوتاه انتخاباتی
یکی از قاضیان در ایالتی در انتخاباتی برنده شده بود. وی در نطق پذیرش خود چنین گفت:"از ۴٢۴ نفری که قول داده بودند به من رأی بدهند سپاسگزارم. از ٣١۶ نفری که گفتند به من رأی داده اند متشکرم. از ۴٧نفری که روز پنجشنبه گذشته به پای صندوق رأی آمدند سپاسگزاری می نمایم و از ٢۶ نفری که واقعاً به من رأی دادند سپاسگزارم.”
شما وقتی که به پای عمل می رسید چگونه به تعهد خود عمل می کنید ؟
نزدیکی به شیطان به جای نزدیکی به خدا
ادامه داستان
برای این ارتباط گیری باید شرایط خاصی رعایت می شد؟
بله، اصول خاصی برای پاکسازی منزلی که در آن ارتباط گرفته می شود داده می شد که به قول خودشان مکان و محل زندگی ما را از موجودات ارگانیک پاک کنند. مثلا آن چیزی که برای خود من اتفاق افتاد این بود کهمن در کتابخانه شخصی ام کتابی به اسم معجزات آیت الکرسی داشتم با تاکید گفتند که این کتاب را جمع کنم زیرا خیلی آلودگی جذب می کند و باعث می شود که جن و روح دور کتاب آیت الکرسی جمع شوند! همچنین تاکید داشتند که که تابلوی “و ان یکاد…"، “آیت الکرسی"، “چهار قل” و… نباید در منزل باشد مفاتیح هم به دلیل وجود دعاهای مختلف که از نظر اینها مشکل دار بود باید از منزل بیرون گذاشته می شد زیرا در مفاتیح آیات قران به صورت جدا به کاربرده شده و این گناه است.
به ما گفتند تا ترم 7 یا 8 که حلقه نماز به شما داده شود، نماز نخوانید
* دلیلی برای این اقدامات خود ذکر نمی کردند؟ اصولا نظرشان در مورد اعتقادات دینی چگونه بود؟
دلیل این که گفته می شد «و ان یکاد» یا «چهار قل» نباید به دیوار وصل بشود، را اینطور توجیه می کردند که آیات قرآن نباید به صورت جداگانه استفاده شود و این جور استفاده شدن از آیات قرآن نوعی استفاده کاربردی از قرآن و درواقع گناه است؛ کم کم اعتقادات را زیر سوال می بردند و با این روش تشخیص حق از باطل خیلی سخت بود.
از خدا و بهشت و جهنم صحبت می کنند و آیات قرآن را به نفع خود تفسیر می کنند؛ چون ما در زمینه های دینی تحصیل نکردیم نمی توانیم تشخیص دهیم که این تفسیرها درست است یا نه. کم کم طرف را می ترساندند؛ بعد می گفتند که نماز 9 حلقه دارد و حلقه نماز برای ترم های 7 یا 8 تدریس می شود.
من چون به هم ریختگی ام خیلی شدید بود و به زور و اصرار به کلاس ها می رفتم فقط تا ترم چهار به کلاس ها رفتم؛ به ما گفتند تا ترم 7 یا 8 که حلقه نماز به شما داده شود، نماز نخوانید؛ گفته شد که اگر ابتدا حلقه نماز(حلقه صلاة) به شما داده شود و شما نماز بخوانید این اتفاق که بعضی وقت ها که نماز می خوانید فکرتان به اطراف پرت می شود و در حقیقت این پرت شدن حواس همان حمله غیر ارگانیکها است، برایتان پیش نمی آید.
* ممکن است قدری در مورد این “حلقه” که نام بردید توضیح دهید؟
تعداد حلقه ها زیاد است؛ هر دورهای چند حلقه و چند ترم دارد. هر ترم دو سه حلقه دارد: اسکن دوگانگی؛ همبازی کیهانی؛ همبازی کالبدی و چیزهایی که غریب است و مبهم و چیزهایی که از خودشان در آورده اند؛ چیزی که مفهوم نیست؛ در این کلاسها افرادی با تحصیلات بالا حضور داشتند؛ مثلا خانمی که دکترای مهندسی مواد داشت یا آقایی که مهندسی عمران داشت ولی هیچ سوالی در در ذهنشان ایجاد نمی شد و فقط به عنوان یک سرسپرده هر چیزی که استاد یا مستر میگفت را به صورت کورکورانه قبول می کردند.
کدامین بهتر است ثروت علم یا ثروت مال
دو شاهزاده در مصر بودند ، یکی علم اندوخت و دیگری مال اندوخت . عاقبته الامر آن یکی علّامه عصر گشت و این یکی سلطان مصر شد . پس آن توانگر با چشم حقارت در فقیه نظر کرد و گفت : من به سلطنت رسیدم و تو همچنان در مسکِنت بماندی . گفت : ای برادر ، شکر نعمت حضرت باری تعالی بر من واجب است که میراث پیغمبران یافتم و تو میراث فرعون و هامون . که در حدیث نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده : العلماء ورثـة الانبیاء
من آن مورم که در پایَم بمالند — نه زنبورم که از دستم بنالند
کجا خود شکر این نعمت گزارم — که زور مردم آزاری ندارم ؟(1)
1.گلستان سعدی
غرور
موشی کوچک مهار شتری را در دست گرفته به جلو می کشید و به خود می بالید که این منم که شتر را می کشم. شتر با چالاکی در پی او می رفت. در این اثنا شتر به اندیشه ی غرور آمیز موش پی برد. پیش خود گفت : «فعلا سرخوشی کن تا به موقعش تو را به خودت بشناسم و رسوا گردی.»
همین طور که می رفتند به جوی بزرگی رسیدند. موش که توان گذر از آن رودخانه را نداشت بر جای ایستاد و تکان نخورد.
شتر رو به موش کرد و گفت : «برای چه ایستاده ای ؟! مردانه گام بردار و به جلو برو. آخر تو پیشاهنگ و جلودار منی.»
موش گفت : «این آب خیلی عمیق است. من می ترسم غرق شوم.»
شتر گفت : «ببینم چقدر عمق دارد.» و سپس با سرعت پایش را در آب نهاد و گفت : این که تا زانوی من است. چرا تو می ترسی و ایستاده ای ؟!»
موش پاسخ داد : «زانوی من کجا و زانوی تو کجا، این رودخانه برای تو مورچه و برای من اژدها است. اگر آب تا زانوی توست صد گز از سر من می گذرد.»
گفت گستاخی نکن بار دگر
تا نسوزد جسم و جانت زین شرر
موش گفت : «توبه کردم، مرا از این آب عبور بده.»
شتر جواب داد : «بیا روی کوهانم بنشین، من صدها هزار چون تو را می توانم از این جا بگذرانم.»
چون پَیَمبَر نیستی، پس رَو به راه
تا رسی از چاه روزی سوی جاه
غرور به خود راه نده، ابتدا پیروی کن، شاگردی کن، مرید باش، گوش کن تا زبانت باز شود آن گاه زبان گشا و آن هم نخست به صورت پرسش و فروتنانه و در همه حال معنی و باطن موضوع و مطلب را بنگر تا به معرفت حقیقی برسی.(1)
1.داستان های مثنوی معنوی
احکام اعتکاف
روزه اعتكاف
1- انسان در ایام اعتكاف باید روزه بگیرد، بنابر این كسى كه نمى تواند روزه بگیرد مانند: مسافر، مریض و … و كسى كه عمدا روزه نگیرد، اعتكافش صحیح نیست.
2- لازم نیست كه روزه، مخصوص به اعتكاف باشد بلكه هر روزهاى باشد صحیح است مثلا در ایام اعتكاف روزه قضا یا نذرى بجا آورد.
3- انسان مى تواند نذر كند در سفر روزه بگیرد و به نظر برخى مراجع معظم تقلید حتى هنگام سفر هم مى تواند نذر كند كه روزه بگیرد و در این صورت اعتكافش صحیح است.(1)
1.فلاح زاده، محمد حسین، كتاب احكام اعتكاف
کدام بدهی آسان تر است؟
در شهر «واسط» (بین كوفه و بصره) چند نفر پارسا از بقالى نسیه برده بودند و مبلغى بدهكار او بودند. بقال پى در پى از آنها مى خواست كه بدهكارى خود را بپردازند، و با آنها برخورد خشن مى كرد و با سخنان درشت ، حق خود را مطالبه مى نمود، آنها از خشونتهاى بقال ناراحت بودند، ولى بر اثر تهیدستى چاره اى جز صبر و تحمل نداشتند.
در این میان ، صاحبدلى گفت : «وعده دادن نفس به غذا آسانتر از وعده دادن پول به بقال است ».
(یعنى به شكم خود در مورد غذا وعده امروز و فردا بده ، و خود را بدهكار بقال ننما، كه وعده به شكم آسان است و وعده به بقال سخت مى باشد.)
پای بزرگ، قلبی بزرگتر
هوا نابهنگام گرم بود . به همین خاطر توقف جلوی مغازه بستنی فروشی امری کاملا طبیعی به نظر می رسید. دختر کوچولویی که پولش را محکم در دست گرفته بود ،وارد بستنی فروشی شد .بستنی فروش قبل از آن که او کلمه ای بر زبان جاری نماید با اوقات تلخی به او گفت از مغازه خارج شده و تابلوی روی در را بخواند و تا وقتی کفش پایش نکرده وارد مغازه نشود. دخترک به آرامی از مغازه بیرون رفت ،و مرد درشت هیکلی به دنبال او از مغازه خارج شد.دختر کوچولو مقابل مغازه ایستاد و تابلوی روی در را خواند :ورود پابرهنه ها ممنوع!دخترک در حالی که اشک چشمانش بر روی گونه هایش می غلتید راهش را گرفت تا برود .
در این لحظه مرد درشت هیکل او را صدا زد . او کنار پیاده رو نشست ، کفش های بزرگ نمره 44 خود را در آورد و در مقابل دخترکوچولو جفت کرد و گفت : بیا بکن تو پاهات. درسته که با این کفش ها نمی تونی خوب راه بروی ، امااگر بتونی یه جوری آنها را با پاهات بکشی، می تونی بستنی ات را بخری.
مرد دختر کوچولو را بلند کرد و پاهای او را توی کفش ها میزان نمود و گفت: عجله نکن ، بس که این کفش رو با پاهام این ور و اون ور کشیده ام خسته ام. تا بری و برگردی من اینجا راحت می شینم و بستنی ام را می خورم. چشمان براق دختر کوچولو هنگام هجوم او به سمت پیشخوان و خریدن بستنی صحنه ای نبود که از ذهن زدوده شود. بله، او مرد درشت هیکلی بود، شکم گنده ای داشت ، کفش های بزرگی داشت ،
اما مهم تر از همه ، قلب بزرگی داشت.
اهمیت به نماز توسطمهندس روسی
یک مهندس روسی تعدادی کارگر ایرانی را برای کار استخدام کرده بود. کارگران بنا به وظیفه شرعی وقت اذان که میشد برای خواندن نماز دست از کار میکشیدند. یک روز مهندس به آنان اخطار کرد که اگر هنگام کار نماز بخوانند آخر ماه از حقوقشان کسر میشود. کسانی که ایمان ضعیف و سست داشتند از ترس کم شدن حقوقشان، نماز را به آخر وقت میگذاردند امّا عدّه ای بدون ترس از کم شدن حقوقشان، همچنان در اوّل وقت، نماز ظهر و عصرشان را میخواندند. آخر ماه، مهندس به کارگرانی که همچنان نمازشان را اوّل وقت خوانده بودند، بیشتر از حقوق عادّی ماهیانه پرداخت کرد. کسانی که نماز خود را به بعد از کار گذاشته بودند به مهندس اعتراض کردند که چرا حقوق آن کارگرها را بر خلاف انتظارشان زیاد داده است. مهندس گفت:
«اهميّت دادن این کارگرها به نماز و صرفنظر کردن از کسر حقوق، نشانگر آن است که ایمانشان بیشتر از شماست و این قبیل آدمها هرگز در کار خیانت نمیکنند همچنانکه به نماز خود خیانت نکردند.»